شهامت - جاوید | شهرآرانیوز؛ ثانیه ها، دقیقهها و ساعتها سریع و بی صدا میآیند و میروند. خیلی هایشان ناکام میمیرند، بی آنکه بستر ایجاد لبخندی شوند، خاطرهای بسازند، غمی از دلی ببرند و امیدی را زنده کنند. بهانه دور هم جمع شدنمان در شبی که یلدا میخوانیمش، کمی بلندتر بودن آن است، شاید به جبران فرصتهای بی تکراری که از دست داده ایم و قدرشان را برای کمی مهربانتر بودن ندانسته ایم.
تا دومین یلدای قرن چند ساعت باقی مانده است. به تعداد آدمهایی که زیر آسمان شهر نفس میکشند قصههای یلدایی متفاوتی رقم خواهد خورد. آنچه میخوانید روایتهای کوتاه تعدادی از همشهریانمان است که از هوای صاف تا تمام ابری دل هایشان در آستانه بلندترین شب سال ۱۴۰۱ میگویند.
مصطفی ۳۱ ساله
از موقعی که یادم هست هرسال شب یلدا را کنار خانواده بوده ام. چله را دورهم جمع میشدیم، باهم خوب و خوش بودیم، میگفتیم و میخندیدیم. اردیبهشت امسال مادرم را از دست دادم. غم از دست دادنش روح و روانم را آزرد. اصلا نبودنش را باور نمیکنم.
همیشه خاطرات بودنش را در ذهنم مرور میکنم. دوست دارم الان تماس بگیرد و بگوید: «مصطفی، مادرجان! امشب دست خانم و بچه هایت را بگیر و بیاورر خانه ما» دلم لک زده است برای شنیدن همین یک جمله. دوست داشتم مادرم امسال کنارم بود و من یک دقیقهای را که از شبهای دیگر سال بلندتر است فقط بر دست مادرم بوسه میزدم. اما امسال به اتفاق برادران و خواهرانم برنامه ریزی کردیم شب یلدا هر کدام برای نیم ساعت با تلاوت قرآن از مادرمان میزبانی کنیم.
جواد ۴۴ساله
یکدقیقه شب یلدا بهانهای شده است برای دورهمبودن. خیلی از این یکدقیقههای مهم زندگیمان میگذرد و ما قدرش را نمیدانیم. ما هر سال شب یلدا را بهصورت چرخشی در منزل یکی از اقوام خانمم دور هم جمع میشویم. برنامه از این قرار است که میزبان که از قبل مشخص شده، مادرخرج است.
یک شام ساده با میوه و آجیل و... برای تعداد میهمانان تدارک میبینند و بعد از پایان مراسم مبلغی را که هزینه کرده، به تعداد میهمانان تقسیم میکنیم و هر خانواده دُنگ خودش را به میزبان میدهد. این ایده باعث شده است که هرسال برنامه دورهمی پابرجا باشد و همه اقوام هم در برنامه حضور داشته باشند. یکی از خوبیهایی هم که این برنامه دارد، این است که افرادی را که در طول سال به هر دلیلی بینشان کدورتی پیش آمده است، با هم آشتی میدهیم.
عاطفه ۲۲ساله
یلدای امسال و پارسالم خیلی فرق دارد. پارسال مجرد بودم و امسال نیمه گمشده ام را پیدا کرده ام. اولین یلدای تأهل متفاوت برگزار میشود و خانوادههای دو طرف، هدایایی برای عروس و دامادشان میآورند. هرطور فکر کردیم این مراسم بدون جشن و شادی نمیشود. از طرفی با ایام شهادت حضرت زهرا (س) هم زمان شده است و برایمان حفظ احترام فاطمیه اولویت دارد. برای همین مراسم را عقب انداخته ایم، تا بعد از شهادت. از دورهمی یلدا نمیشود گذشت. میرویم خانه پدربزرگها و مادربزرگ ها؛ سر شب خانه والدین پدری و شام خانه والدین مادری. این طور دل همه شان را به دست آورده ایم.
هما ۳۹ساله
همسایه مادرم برای دختر تازه عقدشده اش مراسم شب یلدا را در یکی از تالارهای شهر گرفت، با یک پذیرایی آن چنانی. اینها را از کجا آورده ایم؟ سنت یلدا به اندازه کافی قشنگ هست و نیازی به این کارهای من درآوردی ندارد. امسال تصمیم گرفتم خودم میزبان مراسم یلدای خانواده باشم تا مادرم که در طول سال، رنج مراقبت از پدر بیمارم را تحمل میکند، این یک شب را آسوده باشد. مطمئن باشید که ساده برگزارش میکنم. یک نوع غذا تهیه و آجیل فلان قیمت را هم حذف میکنم. عوضش حافظ میخوانیم، فیلم میبینیم و لذت میبریم. از قدیم گفته اند مهمان به روی باز میآید نه به در باز.
مهری ۴۴ساله
خدا علی را بعد از ۹ سال زندگی به ما داد. چقدر دوا و درمان کردم و از این و آن حرف درشت شنیدم، فقط خدا میداند و بس. این همه سال با همه بدبختی و نداری شوهر کارگرم، او و پسر دیگرم، محمد، را بزرگ کردم. از تابستان که حرف سربازی پیش آمد گاهی دلم میگرفت. مگر میشود علیِ من دو سال خانه نباشد؟ ولی خودش خواست برود. فردا صبح اول دی ماه عازم است. امشب از کنارش تکان نمیخورم. لااقل باید به اندازه دوماهی که میرود آموزشی، سیر ببینمش و بغلش کنم. وقتی برگردد، دامادش میکنم. شاید در همه این دو سال با این دل خوشی سر کردم و زود گذشت.
زهرا۳۶ساله
دور هم که جمع میشویم، یک مهمانی واقعا بزرگ برپا میشود. خانواده خوب و پرجمعیتی داریم؛ شش دختر و چهار پسر. بیشترشان ازدواج کرده اند؛ بچه دار و حتی بعضی هایشان نوه دار شده اند. دلم نمیخواست دورهمی یلدای امسال زحمتی برای پدر و مادرم که پا به سن گذاشته اند درست کند؛ برای همین تدبیر کردم و میزبانی را به برادر بزرگم سپردم.
مادرم عاشق اهل بیت (ع) است. دغدغه اش این است که مبادا این دورهمی به حفظ احترام ایام فاطمیه لطمه بزند. خاطرش را جمع کردم و گفتم که با قرائت دعا و توسل، بلندترین شب سال را به یاد ائمه (ع) متبرک میکنیم.
مریم ۳۷ساله
نمیدانم. اولین سال است که تنهایم، بدون خانواده. فروردین ماه بالاخره بعد از یک سال و نیم مهر طلاق در شناسنامه ام ثبت شد. رها شدم از زندگی بی پول، بدون تعهد و سخت، اما شوهرم دختر هفت ساله و پسر دوازده ساله ام را هم از من گرفت. تا مهرماه آخرهفتهها با من بودند، اما همسر سابقم کاری پیدا کرد و راهی تهران شد و بچهها را هم با خود برد. امسال نفهمیدم کِی شب یلدا شد. امشب در خانه تنها میمانم، در سکوت. باید عادت کنم به یلداها و عیدهایی که بدون بچهها میآیند و میروند. یک دقیقه برای من سختتر از هر مادری میگذرد. شاید امشب فقط بنشینم و عکس و فیلم سالهای قبل را ببینم.